کوچ کردن و رفتن و سفر کردن و راهی شدن. (ناظم الاطباء) ، حرکت از این جهان بدان جهان. وفات کردن. مردن. (ناظم الاطباء). مجازاً، مردن. (یادداشت مؤلف) : ناساخته رحلت باید کرد. (کلیله و دمنه)
کوچ کردن و رفتن و سفر کردن و راهی شدن. (ناظم الاطباء) ، حرکت از این جهان بدان جهان. وفات کردن. مردن. (ناظم الاطباء). مجازاً، مردن. (یادداشت مؤلف) : ناساخته رحلت باید کرد. (کلیله و دمنه)
یا رحمت کردن بر کسی. بخشودن و عفو کردن و آمرزیدن. (ناظم الاطباء) : رحمت کناد خدا بر او. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 310). هر آنکس که بر دزد رحمت کند به بازوی خود کاروان میزند. (بوستان). ، رحم کردن. رقت نمودن. شفقت ورزیدن: استیواء، رحمت کردن خواستن. (دهار) : من چه سازم چه کنم دزد مرا برده شمار دزد رحمت نکند دزد که دیده ست رحیم. فرخی. ایزد کند رحمت بر آنکس که او رحمت کند بر مردم ممتحن. فرخی. مدتی به دیوان ماند، طبعش میل به گربزی داشت تا بلایی بدو رسید... و از دیوان رسالت بیفتاد و به حق قدیم خدمت پدرش را بر وی رحمت کردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 274). هرکه رحمت نکند بر وی رحمت نکنند. (حدیث از کیمیای سعادت). پس خدای عز و جل رحمت کرد و آن قحط را زایل گردانید. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 83). بر هیچکس نماند که رحمت نکرده ای کز رحمت آفرید خداوند ذات تو. مسعودسعد. رنگ او از حال دل دارد نشان رحمتم کن مهر من در دل نشان. مولوی. ندیدم چنین پیچ درپیچ کس مکن هیچ رحمت بر آن هیچکس. (بوستان). به عجز دشمن رحمت مکن که اگر قادر شود بر تو نبخشاید. (گلستان). رحمتی کن که بسر می گردم شفقتی بر که بجان می سوزم. سعدی. چه باشد پادشاه پادشاهان اگر رحمت کنی مشتی گدا را. سعدی. رنجور عشق دوست چنانم که هرکه دید رحمت کند مگر دل نامهربان دوست. سعدی. اشک من از مردم چشمم بزاد آخر ترا رحمتی بر اشک مردم زاد می بایست کرد. سلمان ساوجی (از آنندراج)
یا رحمت کردن بر کسی. بخشودن و عفو کردن و آمرزیدن. (ناظم الاطباء) : رحمت کناد خدا بر او. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 310). هر آنکس که بر دزد رحمت کند به بازوی خود کاروان میزند. (بوستان). ، رحم کردن. رقت نمودن. شفقت ورزیدن: استیواء، رحمت کردن خواستن. (دهار) : من چه سازم چه کنم دزد مرا برده شمار دزد رحمت نکند دزد که دیده ست رحیم. فرخی. ایزد کند رحمت بر آنکس که او رحمت کند بر مردم ممتحن. فرخی. مدتی به دیوان ماند، طبعش میل به گربزی داشت تا بلایی بدو رسید... و از دیوان رسالت بیفتاد و به حق قدیم خدمت پدرش را بر وی رحمت کردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 274). هرکه رحمت نکند بر وی رحمت نکنند. (حدیث از کیمیای سعادت). پس خدای عز و جل رحمت کرد و آن قحط را زایل گردانید. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 83). بر هیچکس نماند که رحمت نکرده ای کز رحمت آفرید خداوند ذات تو. مسعودسعد. رنگ او از حال دل دارد نشان رحمتم کن مهر من در دل نشان. مولوی. ندیدم چنین پیچ درپیچ کس مکن هیچ رحمت بر آن هیچکس. (بوستان). به عجز دشمن رحمت مکن که اگر قادر شود بر تو نبخشاید. (گلستان). رحمتی کن که بسر می گردم شفقتی بر که بجان می سوزم. سعدی. چه باشد پادشاه پادشاهان اگر رحمت کنی مشتی گدا را. سعدی. رنجور عشق دوست چنانم که هرکه دید رحمت کند مگر دل نامهربان دوست. سعدی. اشک من از مردم چشمم بزاد آخر ترا رحمتی بر اشک مردم زاد می بایست کرد. سلمان ساوجی (از آنندراج)
مستقیم کردن (چیزی را) تقویم، درست انجام دادن:) صدق در لغت راست گفتن و راست کردن و عده باشد (اوصاف الاشراف 12)، ترمیم کردن:) بوبکر بفرمود تا راست کردند (باره شهر را (تاریخ سیستان 355)، هموار کردن (خاک زمین)، ژماره کردن کسی برای مباشرت او بلند کردن: مدتی بود تا که گای نداشت پسری راست کرد و جای نداشت (حدیقه 668)، حاضر کردن مهیا ساختن، مقابله کردن (کتاب و مانند آن)
مستقیم کردن (چیزی را) تقویم، درست انجام دادن:) صدق در لغت راست گفتن و راست کردن و عده باشد (اوصاف الاشراف 12)، ترمیم کردن:) بوبکر بفرمود تا راست کردند (باره شهر را (تاریخ سیستان 355)، هموار کردن (خاک زمین)، ژماره کردن کسی برای مباشرت او بلند کردن: مدتی بود تا که گای نداشت پسری راست کرد و جای نداشت (حدیقه 668)، حاضر کردن مهیا ساختن، مقابله کردن (کتاب و مانند آن)