جدول جو
جدول جو

معنی رحلت کردن - جستجوی لغت در جدول جو

رحلت کردن
کوچ کردن و رفتن و سفر کردن، مردن
تصویری از رحلت کردن
تصویر رحلت کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غفلت کردن
تصویر غفلت کردن
غفلت داشتن، غفلت ورزیدن، غافل شدن، غافل بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صحبت کردن
تصویر صحبت کردن
گفتگو کردن، همنشینی کردن، صحبت داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رغبت کردن
تصویر رغبت کردن
رغبت داشتن، میل داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رحمت کردن
تصویر رحمت کردن
بخشودن و عفو کردن و آمرزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صحبت کردن
تصویر صحبت کردن
درنجیدن هم پرسیدن گفت و گو کردن گپ زدن
فرهنگ لغت هوشیار
جنبیدن فرنافتن جنبیدن تکان خوردن، از جایی بجای دیگر رفتن نقل مکان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رغبت کردن
تصویر رغبت کردن
یازیدن رغبت داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحیل کردن
تصویر رحیل کردن
کوچ و سفر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجعت کردن
تصویر رجعت کردن
مراجعت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
آسوده کردن، یا خیال کسی را راحت کردن موجب اطمینان خاطر او شدن، آسوده کردن آرامش بخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
مستقیم کردن (چیزی را) تقویم، درست انجام دادن:) صدق در لغت راست گفتن و راست کردن و عده باشد (اوصاف الاشراف 12)، ترمیم کردن:) بوبکر بفرمود تا راست کردند (باره شهر را (تاریخ سیستان 355)، هموار کردن (خاک زمین)، ژماره کردن کسی برای مباشرت او بلند کردن: مدتی بود تا که گای نداشت پسری راست کرد و جای نداشت (حدیقه 668)، حاضر کردن مهیا ساختن، مقابله کردن (کتاب و مانند آن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وحشت کردن
تصویر وحشت کردن
ترسیدن، هراسیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رحمت کردن
تصویر رحمت کردن
Grace
دیکشنری فارسی به انگلیسی
оказать милость
دیکشنری فارسی به روسی
дарувати милість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
कृपा करना
دیکشنری فارسی به هندی
ให้พระคุณ
دیکشنری فارسی به تایلندی